هشتادی‌ها و معنای رفاقت

رفاقت و معرفت از نگاه دهه هشتادی‌ها

همدان‌نامه: شاید خیلی از ما فکر کنیم نسل جدید؛ به‌خصوص دهه هشتادی‌ها خیلی اعتقادی به دوستی و رفاقت و تعهد به این‌جور چیزها ندارند، اما این‌طور نیست. این نسل هم به رفاقت پایبند است و هم معرفت دارد، فقط سبک رفاقت و معرفتش با ما متفاوت است. هشتادی‌های همدان‌نامه در این شماره از رفاقت نوشته‌اند.

0

*از خاکبازی تا جدایی

*پیاده گزکردن در جاده رفاقت

*مهدیس فدایی

در دنیای دهه هشتادی‌ها چند نوع رفاقت وجود دارد؛ آن‌هایی که رفاقت‌های دونفره را ترجیح می‌دهند، آن‌هایی که وقتی در کنارشان هستی از شدت برونگرایی، هر کس رد می‌شود، قطعا با او رفاقتی دارد و آن‌هایی که ترجیحا کسی را در زندگی خود راه نمی‌دهند.

وقتی کلمه رفیق که به گوشمان می‌خورد، ناخودآگاه چند رفیقی که هر روز در کنار آن‌ها وقت می‌گذرانیم به ذهنمان می‌آید. رفیق، کلمه‌ای که از زمانی که وارد جامعه می‌شو‌یم با آن آشنایی داریم و ممکن است رفاقت‌هایمان تا زمان کهنسالی طول بکشد.

رفاقت همچون عاشقی برایم کمی مبهم است. مهم نیست که دختر یا پسر باشی، کسی تمام وقت کنار توست که جزو خانواده‌ات نیست، اما تنها تفاوتتان در هم خون نبودن است. رفاقت در دهه هشتادی‌ها طور دیگری تعریف شده است. آن‌ها مانند نسل‌های قبل دختر و پسر را جدا از یکدیگر نمی‌بینند. آن‌ها می‌توانند چندین سال به راحتی رفاقتی محکم داشته باشند، اما خانواده‌هایشان درکی از این موضوع ندارند و هر روابط بین دختر و پسر را بد می‌ببینند. حق می‌دهم که این‌گونه فکر کنند. آن‌ها در دوره‌ای کاملا محدود زندگی کرده‌اند، اما نسل هشتاد محدودیت‌ها را نمی پذیرد و سعی می‌کند طوری که دلش می‌خواهد زندگی کند. نسل‌های قبل معتقدند دهه هشتادی‌ها بی‌عاروبی‌درد و پول‌پرست هستند، اما‌ این‌گونه نیست، شاید با کمی درک بتوانند با آن‌ها بهتر آشنا شوند، نسلی که هر لحظه از زندگی خود را بدون در نظر گرفتن مشکلات مالی، محدویت‌ها از نظر خانواده و جامعه و جنس مخالفی که او را مانند هم جنس خود می‌بیند، صرف خوش گذرانی‌های چندساعته می‌کند. وقتی از دوستانش جدا می‌شود هر لحظه دلتنگ لحظات خوبشان می‌شود. دهه هشتادی‌ها نسلی هستند که حاضرند خاطرات خوبشان را بارها زندگی کنند، همان‌هایی که اگر تمام روز را بیرون از خانه و در کنار دوستانشان بگذرانند، خسته نمی‌شوند؛ حتی اگر کل راه را پیاده گز کرده باشند.

مهدیس فدایی
مهدیس فدایی

رفیقان امروزی دغدغه‌ای به جز شاد بودن ندارند. تمام دلخوشی آن‌ها چند ساعتی کنار یکدیگر در اوج بی‌خیالی خندیدن است، اما کسانی نیز هستند که رفاقت‌هایشان با دودِ نخ به نخِ سیگارهایشان به باد می‌رود و در پی کام‌های سنگینی که از گلی که تازه بار کرده‌اند، می‌گیرند، محو می‌شوند. گویی از همان روز اول آن‌ها هیچ رفاقتی با یکدیگر نداشتند و یکدیگر را نمی‌شناستند.

مهم نیست دختر یا پسر باشی، ما دهه هشتادی‌ها در دنیای متفاوت خود در برابر رفاقت پشت یکدیگر هستیم.

دلگرمی‌های پدر و مادر

در یکی از روزهای تیرماه ۱۴۰۲ تصمیم می‌گیرم به سراغ دهه هشتادی‌ها بروم نظر آن‌ها را درباره رفاقت بپرسم.

به سراغ دو پسر که در حال دوچرخه‌بازی هستند، می‌روم. بعد از چند ثانیه بحث که کدامشان نظرشان را بازگو کنند، پسری که تیشرت سفید بر تن دارد در پاسخ به این سوال من که نسبت شما با کسی که در شرایط خاص با او تماس می‌گیرید، چیست؟ می‌گوید: «چون برای بعضی موضوع‌ها بسیار نگران هستم، احتمالا به پدر و مادرم زنگ می‌زنم؛ چون با وجود آن‌ها دلگرم‌تر می‌شوم».

پسری که به تازگی از استان همدان به تبریز مهاجرت کرده در پاسخ به این سوال می‌گوید: «چون تمام دوستانم همدان هستند و در تبریز دوستان جدیدی ندارم تنها کسی که می‌توانم به آن تکیه کنم، خودم هستم».

از دو دختری که در کنار یکدیگر هستند این سوال را می‌پرسم. دختر اول جواب می‌دهد: «من به مادرم زنگ می‌زنم» و دختر دومی می‌گوید: «من نیز به مادرم زنگ می‌زنم، اما اگر نتوانم مشکلم را به مادرم به بگویم قطعا آن فرد رفیقم است».

پسر شوخ طبعی را می‌بینم و به سراغش می‌روم و این سوال را از او می‌پرسم. می‌گوید: «من به مادرم زنگ می‌زنم». برعکس پسر شوخ طبع پسر بداخلاقی را می‌بینم و از او نیز همین سوال را می‌پرسم که در جواب می‌گوید: «قطعا به پدرم زنگ خواهم زد».

به کافه می‌روم و از پسری که آن‌جا کار می‌کند، درخواست می‌کنم جواب سوالم را بدهد. او جواب می‌دهد: «من خودم پشت خودم هستم و کسی را ندارم که به او زنگ بزنم».

رفاقت و معرفت

برعکس تمام کسانی که از تکیه به پدر و مادرشان می‌گویند، پسری می‌گوید: «من به رفیقم زنگ می‌زنم».

از پسرک دوچرخه‌سواری این سوال را می‌پرسم که وقتی اسم رفیق به گوشت می‌خورد، اولین چیزی که به ذهن شما می‌رسد، چیست؟ او می‌گوید: «اولین چیزی که به ذهنم می‌آید معرفت است».

دختر اولی که دغدغه‌اش بودن و نبودن عینکش است، با خنده جواب می‌دهد: «اولین چیزی که به ذهنم می‌رسد، غلط‌هایی است که با یکدیگر انجام می‌دهیم».

دختر دومی‌ می‌گوید: « وفاداری و معرفت چیزی است که می‌توانم بگویم».

پسرک تنها در تبریز نیز می‌گوید: «من فقط معرفت به ذهنم می‌آید».

پسر شوخ طبع در جواب به سوال می‌گوید: «کسی که وقتی هم من و هم او نیاز به کمک داریم پشت یکدیگر باشیم و به هم تکیه کنیم».

پسر بد اخلاق نیز می‌گوید: «من عشق و خون را در رفاقت می‌بینم».

پسر کافه‌چی می‌گوید: «هیچ نظری درباره این سوال ندارم».

تنها پسری که در شرایط اورژانسی به رفیقش زنگ می‌زد نیز جوابش شبیه بقیه است که می‌گوید: «من در رفاقت مرام و معرف می‌بینم».

رفاقت دهه هشتادی‌ها

از تمامی کسانی که درباره رفاقت با آن‌ها حرف زدم، می‌خواهم نظر شخصیشان را درباره رفاقت بین دهه هشتاد‌ی‌ها بگویند.

پسر دوچرخه‌سوار با خنده می‌گوید: «رفاقت‌های امروزی بیشتر در فحش دادن خلاصه می‌شود. اگر رفیقت خیلی با معرفت باشد خب خیلی خوب است و همین کسی که در کنار من می‌بینید رفیق من است و من به او خیلی احساس رفاقت دارم و تمام روزم در کنار او است».

دختر اولی نظری درباره این سوال ندارد و پسرک تبریزی می‌گوید: «بیشتر رفاقت‌های دهه هشتادی‌ها سر موضوعات چرت و بی‌معنی به‌هم می‌خورد. رفاقت‌های دهه هشتادی‌ها یعنی نصف بیشتر آن‌ها وقتی غم داری و ناراحت هستی، کنارت هستند. وقتی خود را غرق مواد کرده‌اند، به یکدیگر کمک می‌کنند از آن مشکل خارج شوند».

دختر دومی جواب می‌دهد: «این دهه نسبت به دهه‌های قبل خیلی پشت یکدیگر هستند، البته بستگی دارد به کسی که رفیقی است که انتخاب کرده‌ایم، اما وقتی به رفاقت‌ها نگاه می‌کنی انگار خیلی پشت یکدیگر هستند».

پسر شوخ طبع تا سوال را می‌شنود یک نه بزرگ از دهنش خارج می‌شود و منتظر سوال بعدی می‌ماند. پسر ناراحت با کمی فکر می‌گوید: «باید بگویم رفیق خوب و بد بسیار است. رفیق خوب مانند طلا است که اگر او را از دست بدهی دیگر به‌دستش نمی‌آوری».

پسر کافه‌چی جواب می‌دهد: «معمولا رفاقت‌های طولانیشان با ورود یک دختر در زندگی هر کدامشان باعث خراب شدن آن رفاقت می‌شود».

پسری که حرف‌هایش متفاوت‌تر از همه است، می‌گوید: «دهه هشتادی‌ها خوب و بد دارند، اما رفاقت‌های خوبشان هیچ‌وقت تمام نمی‌شود؛ چون دهه هشتادی‌ها نسل بامعرفتی هستند و اما اگر بد باشد که بیشتر سر جنس مخالف به‌هم می‌خورد».

ارتباط دهه هشتادی‌ها با رفاقت

می‌پرسم دهه هشتادی‌ها چه ارتباطی با رفاقت‌ دارند؟ پسر دوچرخه‌سوار می‌گوید: «بله ارتباط خوبی دارند، اما بیشتر دهه هشتادی‌ها در دعوا‌هایی که اتفاق می‌افتد، با یکدیگر رفیق می‌شوند».

پسری که برای دیدار با رفیق‌هایش به همدان آمده، جواب می‌دهد: «بستگی به رفاقت‌هایشان دارد».

دختر اولی دستی به موهایش می‌کشد و می‌گوید: «بله نسبت به دهه‌های گذشته ارتباط دهه هشتادی‌ها بهتر است».

دختر دومی سریع جواب می‌دهد: «بله ارتباط آن‌ها برای رفاقت خیلی خوب است».

پسر شوخ طبع که برای نه بزرگی که برای سوال قبل گفت هنوز کمی خنده در چهره‌اش دیده می‌شود، می‌گوید: «بستگی به رفاقت‌ها دارد. معمولا افراد همدیگر را برای پول، رفت‌و‌آمد و رفاقت می‌خواهند، اما رفاقت‌های دهه هشتادی‌ها در سطح بالایی دیده می‌شود».

پسر ناراحت که هنوز هیچ تغییری در لحن صحبت و چهره‌اش نداده، می‌گوید: «تا جایی که من رفاقت‌ها را دیده‌ام خوب بوده است».

پسر کافه‌چی نیز جوابش بله خوب است، بود. پسر متفاوت نیز برای این سوال هم رنگ دیگران شده و می‌گوید: «بستگی به رفاقت‌هایشان دارد که برای چیزی به جز رفاقت، رفاقت الکی نخواهند‌«.

جنسیت و رفاقت

از پسر دوچرخه‌سوار می‌پرسم نظر شما درباره جنسیت در رفاقت و مشکلات محدودیت‌ جامعه و خانواده چیست؟ او می‌گوید: «بستگی دارد رفاقت‌هایشان تا کجا پیش برود».

پسر تبریزی کمی فکر می‌کند و جواب می‌دهد: «به‌نظر من هیچ مشکلی ندارد و بعضی از مواقع جنس مخالف چه پسر و چه دختر می‌تواند جای هم‌جنس خودت را پر کند و چون رفیق هستید مانند هم‌جنس خودت می‌تواند همه جوره پشتت باشد».

دختر اولی می‌گوید: «بستگی دارد دختر و پسرها چه جنبه‌ای داشته باشند و بستگی به خانواده‌ها نیز دارد که آیا مشکلی داشته باشند یا نداشته باشند».

دختر دومی نیز حرفش این است که بعضی از خانواده‌ها مشکل دارند و بعضی‌ها ندارند و می‌گوید: «این‌که از نظر جامعه رفاقت‌های جنس مخالف رایج شود خیلی خوب می‌شود و هستند دختر و پسرهایی که با یکدیگر خیلی خوب هستند».

پسر شوخ طبع برای اولین بار جدی می‌شود و جواب می‌دهد: «این موضوع چه در خارج و چه در ایران باید جا بیفتد، و این موضوع جنسیت‌ها به‌نظر من آن‌ قدر‌ها هم مهم نیست و چه دختر و چه پسر انسان هستند و فهم دارند و می‌توانند تصمیم بگیرند». پسر ناراحت جنسیت را به کل قبول ندارد و تأکید دارد رفاقت‌ها مهم است و اصلا هیچ‌چیز به هیچ‌کس ربط ندارد.

پسر کافه‌چی می‌گوید: «رفاقت جنسیت نمی‌شناسد، اما چون در فضای بسته‌ای هستیم رفاقت‌ها تداخل پیدا می‌کند.»

پسر متفاوت می‌گوید: «برای من که پسر هستم بعضی جا‌ها رفیق دخترم بیشتر پشتم است یا برای دخترها رفیق پسر بیشتر هوایشان را دارند در کل رفیق جنس مخالف خیلی خوب است».

وقتی همه‌چیز خراب می‌شود

از پسر دوچرخه‌سوار می‌پرسم چه چیزی باعث می‌شود رفاقت بین دو یا چند دهه هشتادی به‌هم بخورد؟ او جواب می‌دهد: «در بعضی از رفاقت‌ها وقتی با فرد جدیدی آشنا می‌شوند به سمت او می‌روند یا وقتی رفیقشان یک روز نیست و با فرد دیگری بیرون می‌روند کم کم رفیق قدیمیشان را فراموش می‌کنند».

پسر تبریزی می‌گوید: «همان‌طور که گفتم رفاقت دهه هشتادی‌ها به خاطر دختر خراب می‌شود‌«.

دختر اولی می‌گوید: «تا به حال این اتفاق برای من نیفتاده و همیشه با همه دوست بودم و هیچ‌وقت رفیق رفیق نبودم». دختر دومی نیز می‌گوید: «به‌نظر من خیانت و دروغ و پیچاندن یکدیگر باعث می‌شود رفاقت‌ها خراب شود». پسر شوخ طبع در پاسخ به این سوال گفت: «پیچاندن یکدیگر، پشت یکدیکر حرف زدن، دنبال منفعت بودن و کاری که موجب ناراحتی او شود باعث نابود شدن رفاقت‌ها است».

پسر ناراحت با غم خاصی فقط به دروغ اشاره می‌کند. کافه‌چی جواب می‌گوید: «بچه‌بازی‌هایی که در رفاقت می‌افتد باعث می‌شود رفاقت به‌هم بخورد‌«. پسر متفاوت جنس مخالف را باعث خراب شدن رفاقت می‌داند.

سوال آخر من از دهه هشتادی‌ها انتخاب بین رفاقت و عشق بود و همه آن‌ها رفاقت را به عشق ترجیح می‌دادند و می‌گفتند با این‌که سخت است، اما قبل از آن که عشقی وجود داشته باشد رفیق در همه جا کنارمان بوده است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.